جدول جو
جدول جو

معنی فرمان روایی - جستجوی لغت در جدول جو

فرمان روایی
(فَ ما رَ)
فرمان روا شدن. فرمان روا بودن. فرمان فرمایی. حکومت. ریاست. (یادداشت به خط مؤلف) :
وزیر ملک صاحب سید احمد
که دولت بدو داد فرمان روایی.
فرخی.
ازیرا نخواهم که هرگز کسی را
بود بر دلم جزتو فرمان روایی.
قطران تبریزی.
فرق میان پادشاهان و دیگران فرمان روایی است. (نوروزنامه)
لغت نامه دهخدا
فرمان روایی
((~. رَ))
حکومت
تصویری از فرمان روایی
تصویر فرمان روایی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرم روایی
تصویر فرم روایی
فرم روایی (Narrative Form) به ساختار و شیوه ای اطلاق می شود که یک داستان یا روایت به واسطه آن بازگو می شود. این فرم می تواند شامل نحوه ارائه وقایع، ترتیب زمانی، زاویه دید، و سبک داستان گویی باشد. در سینما، تئاتر، ادبیات و رسانه های دیگر، فرم روایی نقش اساسی در جذب مخاطب و انتقال پیام داستان دارد. در زیر، به برخی از جنبه های کلیدی فرم روایی می پردازیم:
عناصر کلیدی فرم روایی:
1. زاویه دید (Point of View) :
- اول شخص (First Person) : داستان از دیدگاه یک شخصیت خاص روایت می شود که معمولاً از ضمیر `من` استفاده می کند.
- سوم شخص محدود (Third Person Limited) : روایتگر خارج از داستان است ولی فقط به افکار و احساسات یک یا چند شخصیت خاص دسترسی دارد.
- سوم شخص همه دان (Third Person Omniscient) : روایتگر به افکار و احساسات همه شخصیت ها دسترسی دارد و می تواند بین دیدگاه های مختلف جابجا شود.
2. ساختار زمانی (Temporal Structure) :
- روایت خطی (Linear Narrative) : وقایع داستان به ترتیب زمانی وقوعشان روایت می شوند.
- روایت غیرخطی (Non-linear Narrative) : وقایع داستان به ترتیب زمانی وقوعشان روایت نمی شوند و ممکن است شامل فلاش بک ها، فلاش فورواردها و یا ترتیب زمانی مختلط باشد.
3. شیوه روایت (Narrative Style) :
- روایت مستقیم (Direct Narrative) : داستان به صورت مستقیم و بدون پیچیدگی های زیاد بازگو می شود.
- روایت پیچیده (Complex Narrative) : شامل تکنیک های مختلف مانند مونولوگ درونی، دیالوگ های پیچیده، و روایت های متقاطع است.
4. ساختار داستان (Story Structure) :
- سه پرده ای (Three-act Structure) : شامل معرفی (پرده اول)، گسترش بحران (پرده دوم)، و اوج و نتیجه گیری (پرده سوم) است.
- ساختار دایره ای (Circular Structure) : داستان از جایی شروع می شود و در نهایت به همان نقطه بازمی گردد.
- روایت اپیزودیک (Episodic Narrative) : داستان به صورت قسمت هایی مستقل یا نیمه مستقل روایت می شود که هر قسمت می تواند داستان خود را داشته باشد.
کاربرد فرم روایی در سینما:
1. تعیین لحن و احساسات : فرم روایی می تواند به تعیین لحن و احساسات فیلم کمک کند. مثلاً، یک روایت غیرخطی ممکن است حس سردرگمی و پیچیدگی ایجاد کند، در حالی که یک روایت خطی معمولاً حس روان تر و قابل پیش بینی تری دارد.
2. تاکید بر تم ها و موضوعات : انتخاب زاویه دید و ساختار زمانی می تواند بر تم ها و موضوعات داستان تاکید کند. برای مثال، استفاده از فلاش بک ها می تواند به بررسی گذشته شخصیت ها و تاثیرات آن بر زمان حال کمک کند.
3. جذب مخاطب : فرم روایی مناسب می تواند به جذب مخاطب و نگه داشتن او در طول داستان کمک کند. تکنیک هایی مانند تعلیق (Suspense) و افشای تدریجی اطلاعات (Gradual Revelation) می توانند مخاطب را درگیر داستان نگه دارند.
مثال هایی از فرم روایی در فیلم های معروف:
- Pulp Fiction (تارانتینو): استفاده از روایت غیرخطی و اپیزودیک برای خلق یک داستان پیچیده و جذاب.
- Memento (کریستوفر نولان): استفاده از روایت غیرخطی به صورت فلاش بک های متوالی برای بازگو کردن داستان از پایان به آغاز.
- The Great Gatsby (باز لورمن): استفاده از روایت اول شخص برای ایجاد ارتباط نزدیک تر با شخصیت اصلی و داستان.
فرم روایی انتخاب شده توسط نویسنده یا کارگردان نقش مهمی در نحوه ادراک مخاطب از داستان و تاثیر آن بر تجربه کلی مخاطب دارد. انتخاب هوشمندانه فرم روایی می تواند داستان را بسیار جذاب تر و موثرتر کند.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از فرمان فرمایی
تصویر فرمان فرمایی
حکمرانی، حکومت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرمانروایی
تصویر فرمانروایی
شغل و عمل فرمانروا، حکمرانی، حکومت
فرهنگ فارسی عمید
(فَفَ)
امارت. ولایت. (یادداشت به خط مؤلف). حکومت. (ناظم الاطباء). رجوع به فرمان فرما شود
لغت نامه دهخدا
(فَ ما رَ)
فرمان روا. آنکه فرمانش را دیگران گردن نهند. نافذالامر:
هفت هارون بر در سلطان غیب
از چه سان فرمان روان دانسته اند.
خاقانی.
به اقبال این دو سردار کامکار و دو پادشاه فرمان روان اساس عدل و انصاف موضوع است. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به فرمان روا شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
فرمان روایی. فرماندهی
لغت نامه دهخدا
(فَ ما رَ)
کنایت از پادشاه نافذالامر باشد. (برهان). پادشاهی که حکم و فرمانش رایج باشد. (ناظم الاطباء) :
برهمن بدو گفت کای پادشا
جهاندار دانا و فرمان روا.
فردوسی.
چو خورشید تابان میان هوا
نشسته بر او شاه فرمان روا.
فردوسی.
هم اندر زمان تیره گون شد هوا
به زیر آمد آن مرغ فرمان روا.
فردوسی (شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 1 ص 197).
مریم بکر معانی را منم روح القدس
عالم ذکر معالی را منم فرمان روا.
خاقانی.
پیشکار حرص را بر من نبینی دسترس
تا شهنشاه قناعت شد مرا فرمان روا.
خاقانی.
که فرمان روا پادشاه جهان
به فرمان او رای کارآگهان.
نظامی.
زن پاک پیوند فرمان روا
بر ایشان فروبسته دارد هوا.
نظامی.
مرا بنده ای هست نامش هوا
دل من بر آن بنده فرمان روا.
نظامی.
رای خداوند راست حاکم و فرمان رواست
گر بکشد بنده ایم ور بنوازد غلام.
سعدی (کلیات چ مصفا ص 502).
چو عشقی که بنیاد او بر هواست
چنین فتنه انگیز و فرمان رواست.
سعدی.
- فرمان روا شدن، حاکم شدن و قدرت را به دست گرفتن:
زیرا که علم و عقل ز فرمان ایزد است
بر دهر و جانور همه فرمان روا شده ست.
ناصرخسرو.
شکر آن خدای را که به یمگان ز فضل او
بر جان و مال شیعت فرمان روا شدم.
ناصرخسرو.
رجوع به فرمان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرمانروایی
تصویر فرمانروایی
عمل فرمانروا حکمرانی حکومت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرمانفرمایی
تصویر فرمانفرمایی
فرمانروایی حکومت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرمانروائی
تصویر فرمانروائی
فرمانفرمائی، فرمانروا بودن، حکومت، ریاست، فرمانروا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرمان فرمایی
تصویر فرمان فرمایی
((~. فَ))
فرمانروایی، حکومت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرمان روا
تصویر فرمان روا
((~. رَ))
حاکم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرمانروایی
تصویر فرمانروایی
ایالات، حکومت، ایالت
فرهنگ واژه فارسی سره
امارت، پادشاهی، پیشوایی، تسلط، حکومت، سلطنت
فرهنگ واژه مترادف متضاد